زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه

بابافرج تبریزی

بابا فَرَجِ تَبریزی (د 568ق/ 1173م)، فرزند بدل بن فرج، از صوفیان و مشایخ بزرگ سدۀ 6ق/ 12م. او را گَجیلی، منسوب به محلۀ گجیل تبریز که خانقاه و مقبره‌اش هم در آنجا بود، نیز خوانده‌اند. از احوال او اطلاع دقیقی در دست نیست. آنچه می‌دانیم، غالباً مبتنی بر گزارش ابن‌کربلایی در روضات‌الجنان است که پدرش خادم آستانۀ بابافرج بوده است.
بابافرج را به‌سبب حالت جذبه‌ای که بر او غلبه داشت و غالباً در گلخن حمامی در گجیل عزلت می‌گزید، از «اولیای اخفیا» و «شیخ واصل» و «مجذوب و محبوب حق» خوانده‌اند (ابن کربلایی، 1/ 287، 376؛ خوارزمی، 1/ 114) و آورده‌اند که چنان در شهود حق مستغرق بود که هرگز « نظرش بر جهان نیفتاد» (شبستری، 224). پیر طریقت او شیخ احمد مرشطی بود که خود از مریدان شیخ محمدسالم به شمار می‌رفت و شیخ محمد هم از مریدان شیخ جنید بغدادی بود. اما اگر سلسلۀ طریقت بابافرج به جنید برسد (ابن‌کربلایی، 1/ 377)، با توجه به سالمرگ جنید، باید در میانه بیش از دو واسطه بوده باشد. از مشهورترین مریدان و تربیت یافتگان بابافرج، عارف نامدار شیخ نجم‌الدین کبرى است که هم از «نظر» و هم از «تربیت» بابافرج برخورداربوده، و به اشارت و ارشاد همو، به سیر آفاق و انفس پرداخته است (نوربخش، 48؛ جامی، 423؛ ابن کربلایی، 1/ 378-379).
دربارۀ نخستین دیدار شیخ نجم‌الدین و بابافرج چند گزارش در دست است و حاصل همه آن است که حضور ناگهانی بابافرج، به حالت جذبه و سر و پا برهنه، در مجلس درس خواجه ابومنصور محمد بن اسعد طوسی، معروف به حفده که شیخ نجم‌الدین ازجمله شاگردان او بود و گروهی از ائمه و مشایخ نیز حضورداشتند، استاد را از تدریس و شاگرد را از قرائت، بی‌آنکه خود علت را دریابند، بازداشت و زبانشان را ببست. آنگاه که بابافرج برفت، از نام و احوالش جویا شدند و به دیدارش شتافتند. شیخ نجم‌الدین از همین جا به خدمت بابافرج درآمد و تربیت یافت. گفته‌اند که ابومنصور حفده نیز تحت تأثیر بابافرج واقع شد و مرید او گردید (خوارزمی 1/ 114-115؛ جامی، 424-423؛ ابن کربلایی، 1/ 287). از همین روایات برمی‌آید که بابافرج خود را از اولیای خاصه می‌دانسته، زیرا شیخ نجم‌الدین و ابومنصور حفده و دیگران را به شرطی پذیرفت که طوری نزد او روند که گویی در پیشگاه خداوند حاضر می‌شوند (خوارزمی، 1/ 115). آورده‌اند که در همین دیدار، عظمت حق چنان در او که در حال «مراقبه» بود، تجلی کرد که جامه بر تنش دریده شد (همانجا؛ جامی، 424). ولی ارتباط تسمیۀ «فرجی» (بالاپوش) با این واقعه (ابن کربلایی، 1/ 379) درست نمی‌نماید (ﻧﻜ : محمد بن منور، 159، 227). به نظر می‌رسد که بابافرج در همین ایام در خانقاه، مقام گرفت و سپس به تربیت مریدان ــ که پیش از آن دل بدان نمی‌نهاد ــ مشغول شد.
دربارۀ بابافرج گفته‌اند که وی «پیرنظر» و «پیر تربیت» و «پیر خرقۀ» شیخ نجم‌الدین‌ کبرى است که هر 3 را از او یافت (ابن‌کربلایی، 1/ 379؛ نوربخش، همانجا؛ جامی، 423). عبدالعزیز هروی، صوفی برجسته نیز از همین دوره به خدمت بابافرج پیوست و از مریدان خاص او شد (ابن کربلایی، 1/ 377). شیخ محمود شبستری برخی از عقاید و سخنان بابافرج دربارۀ حدوث و قِدم‌عالم، و نفی «شر مطلق» و اعتقاد به وجودِ خیر در هر موجود و در هر مرتبه از وجود را نقل کرده‌است (ص 198-199، 224).
بابافرج تا آخر عمر در خانقاه خویش به سر برد چون درگذشت، او را در گجیل، شاید در همان خانقاه، دفن کردند. مقبرۀ او که ظاهراً بنایی داشته و در 755ق/ 1354م ترمیم یا تجدید شده است، زیارتگاه مردم شد و بنابر روایات مختلفی که روزهای شنبه یا دوشنبه را روز «وقفۀ» بابا دانسته‌اند، برای زیارت و طلب حاجت بر خاک او حاضر می‌شدند (حمدالله، 788؛ ابن‌کربلایی، 1/ 376) ابن کربلایی که پدرش از خادمان مقبرۀ او بوده، و به همین سبب بابافرجی شهرت داشته، بابافرج را صاحب کراماتی دانسته، و آورده که پس از مرگ نیز تصرفاتی در امور داشته است (1/ 380-383).

مآخذ

ابن کربلایی، حافظ حسین، روضات الحنان، به کوشش جعفر سلطان القرایی، تهران، 1344ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات ‌الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد بروان، کمبریج، 1328ق/ 1910م؛ خوارزمی، حسین، جواهرالاسرار، به کوشش محمدجواد شریعت، اصفهان، مشعل؛ شبستری، محمود، «سعادت‌نامه»، مجموعۀ آثار، به کوشش صمد موحد، تهران، 1365ش؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1332ش؛ نوربخش، محمد، «سلسلة الاولیاء»، جشن‌نامۀ هانری کربن، به کوشش سیدحسین نصر، تهران، 1356ش. 

مسعود جلالی‌مقدم

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.